شاید اگر بدونید میخوام بهتون بگم «ذهن مبتدی» داشته باشید، با خودتون بگین: چی؟! من و مبتدی؟! من دوست دارم همه جا حرفهای باشم.
اما قبل از اینکه عصبانی بشید و بخواید اینجا رو ترک کنید براتون چند تا مثال میزنم که به احتمال خیلی زیاد حداقل یکیش رو تجربه کردید:
۱. اگر گواهینامه رانندگی داشته باشید (مخصوصاً اگر مدت زمان زیادی هم باشه که رانندگی میکنید) حتماً روزهای اول رانندگی رو خوب به خاطر میارید: تمرکز بالا، کنجکاوی و حواسِ جمع موقع رانندگی. مدام آینه های بغل و وسط رو چک میکردید و خوب همین هم باعث میشد تا به هیچ چیز دیگهای فکر نکنید. اما الان که شاید چندین سال از دریافت گواهینامه تون گذشته، احتمالاً موقع رانندگی مدام سرتون توی گوشیه یا مشغول تغییر دادن موزیکید. شاید هم اگر چند لحظه به گوشیتون استراحت بدید مدام حواستون به حرفهایی که تو دعواهای قبلی میتونستید بزنید و نزدید، یا به آرزوهای دور آینده، باشه و حسابی غرق در افکار باشید.
(حالا مثال بعدی رو هم میگم، بعدش با هم یک نتیجه ی مهم میگیریم)
۲. اگر برای اولین بار وارد یک شهری بشید و بخواید به آدرسی که دارید برسید، به احتمال خیلی زیاد اسم تمام خیابونها، جهت فلش همه تابلوها، و تمامی مغازه های شاخص رو با دقت از نظر میگذرونید.
همین دقت باعث میشه که فکر شما جای دیگهای پرسه نزنه و تمام و کمال درگیر همون هدفش باشه. این یعنی توی این شهر جدید شما ذهن مبتدی دارید. اما اگر برای بار دهم بخواید به همون آدرس در همون شهر برید، احتمال خیلی خیلی زیاد، توجهی به اسم خیابونها، و سردر مغازه ها نخواهید داشت و به جاش ذهنتون برای خودش مدام بینِ زمانِ گذشته و آینده بازیگوشی میکنه.
توی هر دو موقعیت ذکر شده، ذهن شما در ابتدا نسبت به اون شرایط مبتدی بود و این مبتدی بودن براش کنجکاوی ایجاد میکرد. یک کنجکاوی ناخودآگاه و راحت. حالا اگر بدونید که نه فقط همه چیز در دنیای فیزیکی، بلکه مود و شرایط ذهنی شما هم دائما درحال تغییره، همیشه به همه شرایط، هرچند هم تکراری، با کنجکاوی و دقت نگاه میکنید و این همون «ذهن مبتدی» است. یه جورایی یعنی خودم خودمو نمیشناسم.
مدیتیشن و ذهن مبتدی
مدیتیشن به طور مستمر به شما کمک میکنه تا میزان فعالیتِ میمون بازیگوش ذهنتون رو کنترل کنید و زمان بیشتری رو در «زمان حال» سپری کنید. درنتیحه ی این افزایشِ آگاهی نسبت به زمان حال، آگاهی به محیط و تشخیصِ تغییراتِ ریز و جزئی در دنیای بیرون و درون، بالا می ره؛ تغییراتی که در حالت عادی و با ذهن پرمشغلهای که مدام از شاخهای به شاخه ی دیگر و از داستانی به داستان دیگر میپرد، ممکن نبود.
نتیجه
وقتی به تغییرات توجه بهتری نشون بدیم، هر شرایطی هرچند به ظاهر تکراری، برامون جدید بوده و ذهن ما در پاسخ، مبتدی عمل میکنه. و این ذهن مبتدی و کنجکاو، بهترین عملکرد رو داره، چرا که تماماً متمرکز است.