غلبه بر ترس
وقتی رفته بودم سربازی، دو سال هر روز صبح یکی ما رو میگشت. حالا این گشتن میتونست به انواع مختلفی باشه. با دستگاه اسکنر بدن، با دستِ دژبان لابلای اعضا و جوارح مون و یا بصورت برداشتن کلاه و چک کردن وضعیت اصلاح صورت و موها. منظورم اینه که یه وقتایی دقیق بودن و یه وقتایی هم خیلی گیر نمیدادن.
منم کرم داشتم دیگه، صادقانه. همه اش میخواستم یک کلکی بزنم یا یه چیز غیرمجازی تو ببرم یا هر کار غیرمجاز دیگه ای بکنم. به همین خاطر همیشه موقع عبور از دژبانی (نگهبانی) استرس داشتم. وقتایی که صف طولانی تر میشد که میمردم از استرس. چون وقتی صف طولانی میشد نشونه ی این بود که دارند دقیق و محکم میگردند و حالت انتظار در صف بودن هم، استرس رو تشدید میکرد.
تقریباً تمام این ۲۱ ماه همینطوری گذشت به جز اواخرش.
یه بار که توی این گشت های صبحگاهی حسابی معطل شدم و تاخیر خوردم و تهدید به زندان نظام و اضاف خوردن شدم و فقط خدا و سرباز میدونن «اضاف» خوردن چقدر رو اعصابه، (مثل اینه بگن یک روز از عمرش کم شده یا اینکه بگن یک روز حبس شما طولانی شد)
داشتم میگفتم، توی یکی از همین گشت ها که حسابی اذیت شدم، دیگه بریدم. از ترسیدن بریدم. من نمیخوام دیگه بترسم. پس شروع کردم خودمو سبک کردن. وسیله اضافی نمیبردم. موها نمره ۸، آن-تایم. خودمو سبک کردم. وقتی سبک شدم دیگه مثل فرمانده ها با صلابت و پرغرور از درب دژبانی وارد میشدم. اصلاً خیالم نبود. بعدش فهمیدم آدم هر چی سبک تر باشه ترسش کمتره.
از سربازی هم که برگشتم، سبک کردم سبک تر و سبک تر.
سبکی خوب چیزیه. دنیا رو از خودتون سبک کنید تا پرواز کنید.
میدونید، در واقع همیشه باید با ترس ها مواجه شد. ولی هر زمان یک شیوه ی پیاده سازی متفاوتی داره. ترس منِ سرباز، عمیقاً این بود که از گوشی و کتاب ها و موی بلند و تیپ خوب دور بشم. ترسمو دور ریختم و سبک رفتم و اومدم. همه چی هم بهتر شد. آرامش گنجه، ولش نکنید.
مدیتیشن و مواجهه با ترس
مدیتیشن هم ربطی به ترس نداره ولی زندگی و ذهن جفتشون به ترس ربط دارند، به مدیتیشن هم ربط دارند هرچقدر ذهن شما قوی تر، کم ترس تر. هرچقدر ذهن شما بازه های زمانی اش کوتاه تر، ترس شما کوتاه تر. هرقدر ذهنتون وسیع تر، شجاعت تون بیشتر.
پس بد نیست این بار هم ذره بین مایندفولنس و مدیتیشن رو به دست بگیریم و نگاه دقیق تری به ترس هامون و اینکه تمرین مدیتیشن چطور میتونه به شجاع تر بودنمون کمک بکنه بندازیم.
دراصل میشه گفت وقتی که ما برای مدیتیشن مینشینیم، تمام قامت می ایستیم جلوی تمامی افکارمون. نه اینکه می ایستیم که باهاشون بجنگیم. می ایستیم به تماشا. اونا به ما کاری ندارند اگر ما به خودمون نچسبونیمشون و سوارشون نشیم.
وقتی هم که بایستیم جلوی افکارمون، خیلی خیلی احتمالش زیاده که افکار ترسناکی رو ببینیم، و ممکنه بهمون نزدیک بشن و یا حتی از این فراتر، ممکنه غرقشون بشیم و حسابی اضطراب و استرس و خشم بگیریم که ناگهان راهنمای مدیتیشن میگه «هر زمان فکری توجه شما رو به خودش جلب کرد، ببینیدش و یک قدم ازش عقب بایستید و رهاش کنید و برگردید به نفس ها» و این رفتار تکرار میشه و اونقدر در طول مدیتیشن های روزهای مختلف تکرار میشه تا میزان آگاهی ما نسبت به افکار بالاتر میره (نسبت به هرنوع فکری نه فقط فکرای ناخوشایند). زمانی که آگاهی ما نسبت به بروز و پدید آمدن افکار بالاتر بره، کمتر غرق در افکار میشیم. از اون به بعد دیگه بازه های زمانی زندگیمون هم کوتاه تر میشه. یعنی دیگه ترس یک سال دیگه که قراره اجاره خونه زیاد بشه رو نخواهیم داشت. در لحظه زندگی میکنیم. و همین در لحظه زندگی کردن بعد از مدتی اعتماد ما رو به خودش جلب میکنه تا اینکه میبینیم انگار آدم در لحظه هم پیش بره اوکیه ها. انگار در هر لحظه منابع کافی برای مواجه با همون لحظه در اختیارمون قرار گرفته.
اینطور میشه که ترسمون کمتر میشه. چون ترس از آینده و ترس از عبرت های گذشته نداریم. میپرسین چرا؟
مایندفولنس و ذهن مبتدی
چونکه مایندفولنس (ذهن آگاهی) که فلسفه ی مدیتیشن هم هست، در اولین قدم به ما میگه باید ذهن مبتدی داشته باشی. هرلحظه و روز به روز. یعنی اون معصومیت و خنگیت خودت رو در تک تک مراحل زندگی حفظ کنی و به جاش یک موتور قدرتمند درونی رو روشن کنی تا اون موتور چراغ درون و بیرونت رو روشن کنه تا مسیرت رو به دور از افکار و حرف های بقیه پیش ببری.
پس اینطور نیست که مدیتیشن فداکاری محض باشه، بلکه راهنمای خیلی عالی در اختیارمون میذاره، درواقع همون راهنمایی که همیشه درونمون بوده و هست رو روشن میکنه و به ما میگه به همین اعتماد بکن. این چراغ، لحظه های تو رو روشن میکنه، نه اون چیزی که توی ذهنت تحت عنوان آینده و گذشته میشناسی.
از طرف دیگه اگر درمورد مدیتیشن زیاد صحبت بشه، فقط حرفه. یعنی صحبت های کمش هم فقط حرفه، چون باید تجربه بشه. بارها و بارها تجربه بشه بدون نتیجه خواستن. در غیر اینصورت تمام چیزهایی که گفته میشه تفسیرات درونی دیگرانه که بدون شک شباهت هایی به مال ما خواهد داشت و اگر استاد مورد اعتمادی باشه، راهنمای خوبی هم برامون خواهد بود، ولی باز هم در نهایت این شمایید و شما که باید تجربه ی شخصی خودتون رو داشته باشید و سفر خودتون رو آغاز کرده و ادامه بدین.
مدیتیشن مواجهه با افکار
به همین خاطر ازتون دعوت میشه به یک مدیتیشن کوتاه برای ایجاد فضای باز در ذهن. لذت ببرید.