آمادگی برای اضطراب

غلبه بر اضطراب

 

ما حتی اگر برای اضطراب نداشتن خودمون رو آماده کنیم، فقط داریم خودمونو برای یک جنگ بیرونی و درونی آماده میکنیم، و جنگ از هر نوعیش دلهره آوره.

نه! جان من یکبار دیگه از اول بخونید . . .

 

مایندفولنسِ (ذهن آگاه بودن از) افکار

 

خب، من امروز بعد از مدتی سکونت، از کیش به تهران اومدم.

قبل از اینکه بیام، میدونستم که محیط تهران در این وقت از سال و با این اخلاقی که از همشهری ها سراغ دارم، ممکنه دلهره آور باشه. و این هم میدونستم که موندن توی چنین شرایطی، خیلی مطلوبم نیست.

من دیروز داشتم خودم رو آماده میکردم که امروز به خودم مسلط باشم. دیروز خیلی آروم و هَپی بودم و میدونستم امروز قراره شلوغ و دلهره آور و دشوار باشه. پس با خودم عهد بستم که من فردا تسلط ام رو بر خودم حفظ میکنم (یعنی به خودم مسلط خواهم موند.) غیرارادی و بدون اینکه کامل متوجه اش باشم، از امروز یک شرایط شلوغ رو تصور میکردم، در واقع سعی میکردم بدترین موقعیت رو برای خودم تصور کنم و در ذهنم میدیدم که حتی در بدترین شرایط هم اوکی میمانم.

اما امروز که شد، مودِ ذهن من با دیروز خیلی فرق کرده. شاید بشه گفت اونقدری که در تصورم سخت ساخته بودمش نبود، ولی برای من با مودِ ذهنی امروز خیلی سخت تر هم بود و تسلط ام به خودم کم شد.

 

شعله ‌ور کردن اضطراب با سعی در رفعش

 

ما حتی اگر برای «اضطراب نداشتن» خودمونو آماده کنیم، داریم خودمون رو برای یک جنگ درونی و بیرونی آماده میکنیم.

جنگ هم از هر نوعیش دلهره آوره.

 

حالا اگه به جای اون همه فکر کردن و تصور و عهد و پیمان، با خیال راحت به امروزم وارد میشدم، شاید خیلی بهتر میتونستم انتقال از یک شرایط آسون به شرایط دشوار رو در خودم حل بکنم. چون ذهنم فضای بیشتری میداشت.

من اونقدر تو ذهنم از امروز غول ساخته بودم که امروزم سخت شد. وگرنه همچین شرایطی و درونیْ برای خودم شرایطی ایده آل به حساب میومده. همین الان.