برای بهبود عملکرد در فعالیت های روزمره باید ذهنمون خیلی آزاد باشه و برای رسیدن به این آزادی از افکار کافیه همقدم با لحظات بشیم؛ به جای اینکه لحظات رو از پیش در ذهنمون بسازیم و با رسیدن به موعدش سعی در پیاده سازی و ایجاد شرایط برای اون افکار داشته باشیم. یه کم پیچیده شد آیا؟ . . . ولش کنید بذارید از خودم براتون بگم. . .
مایندفولنس افکار در ذهن
مایندفولنس افکار یعنی آگاهی از افکار داشتن. حالابریم:
بنده چند سال اخیر تقریبا هرروز برای انجام کارها، برای جلسات و گاهی برای تفریح و مطالعه و تماشا، سری به کافه مورد علاقه ام زدم.
در طول همین سالها دوستانی در کافه پیدا کردم، با بچه های خود کافه آشنا شدم و احترام متقابل خوبی برای هم داشته و داریم و همین خودش باعث میشه که بیشتر به اون محل احساس تعلق، امنیت یا ساده تر بگم، احساس خوبی داشته باشم و بخوام بیشتر برم.
توی کافه تقریبا همیشه جای مشخص همیشگی خودمو دارم با سفارش تکراری یا «همون همیشگی». هر روز هم با استقبال خیلی گرمی در ورود به کافه مواجه میشم که واقعا قدردان و شکرگزارش هستم. ( احترامات و روابط خوبْ موهبت و نعماتی هستند که جا داره قدردانشون باشیم از صمیم قلب)
حالا این شرایط باعث میشه که من امروز در مسیر کافه با خودم فکر کنم و مثلا بگم: «الان میرم جای خوب خودم مینشینم و خوش و بشی با بچه ها دارم، بعدش هم نوشیدنی و شروع کار . . .
این افکار در ذهن من انتظار و توقع ایجاد میکنند که آینده رو یک جور خاصی بخوام، و البته همین میتونه گند بزنه به ادامه ی امروزم. باهام بیاید.
حالا بعد از اون مشورت های درونی رسیدم به کافه. ای بابا اون آقا کچله نشسته جای خوب من و یه جوری هم نشسته انگار هیچوقت نمیره. بچه های کافه چرا امروز ناشناسند؟ انگار پرسنل جدید اومدن و شیفتشون الانه، هیچکیو نمیشناسم هیچکی هم منو نمیشناسه. ای بابا. . . یه سلام علیک خشک و
من شروع میکنم به کلافه شدن.
چرا اینطوری شد؟ چرا امروز اینجا اینجوریه؟ چرا یه بار نمیشه من راحت باشم؟ چرا من؟ خداااا. . .
همین خودخوری ها شاخه به شاخه جلو میره و گسترده تر میشه و اصلا معلوم نیست سر از کجا درمیاره. ولی حداقل این معلومه که اون زمانی که من میخواستم صرف نوشیدن قهوه و انجام کارهام بکنم، به کل تمرکز ندارم و نمیتونم بخوبی انجامش بدم و همین عقب موندن کارها یا کارهای عقب افتاده میتونه باعث بشه در ادامه ی روز یا هفته هم ذهنم ابری بمونه. اگر رهاش نکنم.
اِعمال دیگاه مایندفولنس به جای تغییر شرایط
حالا یه لطفی بکنید و منو از این مخمصه نجات بدین. فیلمو خیلی سریع برگردونید به عقب و بریم به مسیر، به جایی که من داشتم توی ذهنم با انتظارات و توقعاتم بازی میکردم و آینده میساختم. همون ابتدایی ترین فکر که میاد نگهش دارید. . . همینجا. . .
همین که افکار و سوالاتی از قبیل اینکه (کافه چیکار میکنم و چی میگم و چی میبینم و کجا مینشینم و ...) به ذهنم میرسه، متوجه میشم که بعله! متاسفانه یا خوشبختانه اینا فقط فکرند، به این لحظه هم که ارتباطی ندارند، پس خودمو برمیگردونم به لحظه، با یه نفس و تماشای درختا، خیابونا، آسمون و حتی شلوغی و هرج و مرج ترافیک. همه اینا برای اینه که دلم میخواد امروزم رو کشف کنم؛ بجای اینکه توی ذهنم با افکارم بسازمش و بعدش افکارم رو به هر زحمتی هست پیاده سازی کنم.
از طرفی اینم میدونم که انتظارات و افکار من در بهترین حالت پنجاه درصد شانس تحقق دارند و اگر این ۵۰ درصد محقق نشه، باید به خودم زحمت بدم و تلاش کنم تا هرطور شده بشه. این هم تلاش خوب و ارزشمندیه، ولی نیازی بهش نیست.
من هم الان رسیدم به کافه، توی مسیر هم کلی با تماشای چیزای مختلف سرگرم بودم و ذهنمو تازه کردم. اون آقا کچله هم نشسته اونجا ولی دیگه زیاد رو مخ نیست. بچه های جدید هم میبینم که میتونم به گرمی باهاشون سلام علیک کنم (اونها هم جزیی از کشف امروزم هستند پس چه فرصت خوبی برای آشنایی و روابط بیشتر) .
من هم یک جای خوب مناسب امروز پیدا کردم و نشستم و تونستم این مطلب رو براتون بنویسم. درحالیکه ممکن بود الان عُنُق وار داشتم به خانومم غُر میزدم و بحث میکردم (الکی).
رهایی از انتظارات با مدیتیشن
حالا همه ی اینایی که گفته شد خیلی شیرین بود ولی همین من که تونستم در این ماجرا بدون تغییر در شرایط کارت برنده رو به سود خودم حفظ کنم، هرروز برای مواجهه با چنین شرایطی ذهنمو تمرین میدم. بطور مشخص تر، تمرین برای:
- مایندفولنس افکار (آگاهی از بروز افکار)
- رها کردن افکار
- حضور کامل در لحظات
میپرسین چطوری؟
اول از همه اینکه مدیتیشن رو به هر زحمتی و با هر ذیق وقتی که هست، در کمال بی عجلگی و با دیدگاه بی توقعی انجام میدم. بعد از مدیتیشن هم نمیپرم بیرون بگم هورا من بودا شدم. بلکه ذهنمو باز هم ول نمیکنم. درواقع ذهنمو ول میکنم ولی لحظات رو نه. هر زمانی متوجه شدم ذهنم جای دیگه ای پرسه میزنه (که به زمان حال هم مربوط نیست حتما)، یه دست براش تکون میدم و برمیگرده بقل خودم.
پس برای در لحظه زندگی کردن قرار نیست شرایط رو به سمت خودمون بکشونیم. بلکه کسب این مهارت به این معنیه که به سادگی «بودن» رو تجربه کنیم.
شما تنها نیستید
* این هم یادتون باشه که اگر ذهنتون مدام تمایل داره که چند دقیقه، یا چند ساعت یا چند سال جلوتر رو بسازه، خیلی طبیعیه، احتمالا چون ذهنْ انرژی بینهایتیه که در آرامشْ بالاترین راندمان رو داره، ولی به خاطر شرایط اجتماعی و گسترده شدن تکنولوژی، ذهن های ما این انرژی رو صرف دویدن و دویدن به دنبال افکار مختلف میکنه. پس باید کنترلش رو بدست گرفت و از این انرژی بینهایت، با یک تمرکز ملایم در جهت بهبود زندگی خودمون و اطرافیانمون بهره ببریم.